ای عجب ایران ما ویران شده است
یک جهان زین ماجرا حیران شده است
قهر یا لطف است این حق آگه است
بردباری شیوه یاران شده است
آنچه میبینی جدال است و ستیز
صلح منکوب ستمکاران شده است
آنکه مهر ورزیده جانش داده است
یا به ناحق راهی زندان شده است
لانه مرغ وفا و عشق و شور
جایگاه و منزل جغدان شده است
نغمه بلبل نمیآید به گوش
نوحه خوان هر جا بسی زاغان شده است
شاخهها خشکیده و هر برگ زرد
خار پر تعداد و گُل ارزان شده است
چشمهها خشکیده و هر دیده تر
چهرهها افسرده ،تن نالان شده است
خنده از لب رفته دل بگرفته غم
چنگ و دف خاموش و نامیزان شده است
این زمستان گشته طوفانی چرا؟
از چه سرما چیره بر ایران شده است!
پاسخی آمد مرا در گوش جان
دل از این پاسخ بسی شادان شده است
بگذرد سرما و باز آید بهار
یخ شود آب و بشوید هر غبار!